نقش داستان نویسان در مبارزه علیه تعصب قومی |
13 آبان 1392,ساعت 03:08:02 | |
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور یکی از مواردی که در ده سال گذشته در افغانستان بسیار برجسته به نظر می رسد، تعصبات قومی و قبیلوی در میان برخی حلقات می باشد. تعصبات قومی در افغانستان، از چنان شدّتی برخوردار می باشد که فضای هر نوع گفتگو، دیالوگ در میان جوانان کشور را سمپاشی نموده و زمینه های هرگونه همیاری و همدلی را از بین برده است.
اقوام افغانستان امروزه، هر کدام، خود را جزیره های مستقلی می داند که دغدغه ها، منافع و اولویتهای متفاوت و اغلباً ناسازگار با هم داشته و هیچ گاهی نمی توانند به توافق با همدیگر برسند.
مشکل در کجا است؟ چرا اقوام افغانستان نمی توانند همدیگر را درک کنند؟
یک قرائت رسمی در افغانستان این است که کشور ما، کشور قبیله ای است. در جوامع قبیلوی، تصامیم بیشتر بر اساس منافع قوم و قبیله گرفته می شود، نه خرد. گفته می شود که در جوامع قبیلوی، غریزه به جای خرد عمل میکند. براساس این قرائت، چنین پنداشته می شود که مشکل مردم افغانستان، فقدان تصامیم عقلانی و برخورد خردگرایانه با مسألة قومی در کشور می باشد.
اما من ضمن تأیید این دیدگاه می خواهم علاوه کنم که ما در افغانستان نه تنها از فقدان تصامیم عقلانی رنج می بریم، بل از فقدان قوة تخیل قوی نیز رنج می بریم.
صادقانه باید گفت: جهانیان در اهمیت عقل مبالغه کرده اند. واقعیت این است به آن اندازه ای که قوة تخیل در پیشرفت و آبادانی اجتماعات و کشورها نقش داشته، عقل نداشته است. آرمانشهرها یکی از دستاوردهای قوة تخیل می باشد.
پل تیلیش، متأله و فیلسوف مسیحی، میگوید که اگر در زندگی بشر آرمانشهری وجود نمی داشت، شاید بیشتر دستآوردهای امروزی بشریت، هرگز محقق نمی شد: «مفهوم آرمانشهر امکاناتی را ارایه می دهد که اگر آرمانشهر پیشبینی نمیکرد، از دست می رفتند. آرمانشهر پیشبینیکننده دستآوردهای بشر است و ثابت شده است که بیشتر چیزهایی را که آرمانشهر پیشبینی کرده است، تحقق یافته اند».
او همچنین در جایی دیگری میگوید: «اگر پیشبینی های آرمانشهر امکانات را به بشر نشان ندهند، زندگی انسان راکد و بی ثمر میشود. انسان خود را در وضعی می بیند که نه فقط رشد فرد بلکه تحقق فرهنگی امکانات بشری نیز متوقف می شود. برای کسی که آرمانشهر ندارد، زمان حال اختناقآور است. به همین ترتیب، فرهنگی که از آرمانشهر خالی است در چنبر زمان حال گرفتار می ماند و به سرعت به زمان گذشته رو میآورد. زمان حال تنها در تنش بین گذشته و آینده پویایی دارد».
قوة تخیل و بی عدالتی
قوة تخیل تنها در ایجاد توسعه و رفاه نقش ندارد، بل در رفع ظلم و تبعیض و بی عدالتی قومی و نژادی نیز نقش اساسی ایفا نموده است. قوة تخیل باعث میشود که آدمی گاهی خود را، در عالم خیال، در موقعیت مظلومان و ستمدیدگان قرار داده و درد و رنج آنها را درک کند و برای التیامگذاشتن به آلام و زخمهای تاریخی آنان وارد عمل شود.
به گونة نمونه؛ شما به داستان های «کلبة عموتام» و «گذر به هند» بنگرید. گفته میشود این دو کتاب داستانی، نقش بسیار زیادی، بیشتر از رساله های فیلسوفانه و کتابهای متفکرانه، در جنبش برده ستیزی در امریکا داشته اند.
نظریهپردازان ادبی بدین عقیده اند که «انعکاس رخدادهای تاریخی و اجتماعی در پیرنگ های داستان های استاندال، دیکنز یا تولستوی حالتی واقعی یا مستند دارد، اصالتی عمیقتر از آنچه که روزنامه نگاران یا تاریخ نویسان حرفه ای منتقل میکنند».
داستانها معمولاً آکنده از کشمکش شخصیتها، ارزشها، منافع، شرایط و طبقه ها است. ارزش منحصر به فرد داستان، به قول رابرت ای گودین، نظریه پرداز معروف غربی، این است که تقریباً بدون هزینه، امکان تجربه و آزمایش می دهد. آدمی در هنگام خواندن داستان، یعنی در یک دورة یک ماهه، می تواند، زندگی های بیشتری را در عالم خیال تجربه کند و از وضعیت اقوام و طبقه های گوناگون با خبر شود.
این چیزی نیست که به راحتی بتوان از لابلای کتاب های متفکرانه و رساله های فیلسوفانه بدان دست یافت. درست از همین جا است که جان دیویی میگوید: «هنرمندان همواره عرضهکنندگان واقعی اخبار بوده اند، زیرا آنچه تازه است خود رخداد ظاهری نیست، بل برانگیختن احساس، ادراک و درک از طریق آن است».
او میگوید: «دموکراسی زمانی به اوج میرسد که پژوهش اجتماعی آزادانه به نحوی پایدار با هنرِ ارتباطِ کامل و برانگیزنده در آمیزد».
در کشور عزیزمان افغانستان هم ممکن نیست که ما از لاک قومی بیرون آمده و به سوی مردمسالاری گذار کنیم، مگر در صورتی که با دیگران احساس پیوند عاطفی نماییم. برای ایجاد پیوند عاطفی با دیگران ما نیازمند آن هستیم که گاهی خود را در وضعیت آنها تصور کرده و درد و رنج شان را در عالم خیال، تجربه کنیم. بنا براین، ما به رمان نویسان و داستان نویسان بی شماری نیاز داریم که دشواری های زندگی در افغانستان را به تصویر بکشند و در قالب داستان در بیاورند. داستان ها می تواند تأثیرات عاطفی بسیار قوی داشته باشند. یکی از دلایل اینکه رمان «باد بادک باز» و «سنگ صبور» محبوبیت و شهرت جهانی پیدا کرد، همین تأثیرات عاطفی اش بود که بر روح و روان انسانها گذاشت و دنیای مرفه را از دشواری زندگی در افغانستان با خبر ساخت.
|
< بعد | قبل > |
---|