تاجیکان، در جستجوی نامیرندگی! |
13 آبان 1392,ساعت 03:17:12 | |
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور یکی از تغییرات و دگردیسیهای ژرفی که پس از مشرف شدن افغانستان به دین مبین اسلام در این حوزه جغرافیایی صورت گرفت، واگذاری عرصة مذهب به اعراب، گسترة نظامی به ترکان و حوزة مسایل فرهنگی به تاجیکان بود.
تاجیکان، چه در هنگام سلطة ترکان و مغولان و سایرین، همواره حوزة فرهنگی کشور را مدیریت نموده و به نامهای شاعر و ادیب و حکیم و عارف در دربارها حضور داشته اند.
حضور گستردة تاجیکان به نام های شاعر و ادیب و حکیم در دربارهای سلطنتی و شاهان، باعث گردیده است که برخی، آنها را مداح و متملق خوانده و به نام های گوناگون توهین کنند.
آیا تاجیکان در دربارها تملق میکردند یا در پی چیز دیگری بودند؟ اساساً تاجیکان چه میخواستند؟
مبارزه علیه مرگ
همزمان با تهاجم اعراب به خراسان، نه تنها سلطه و استقلال خراسانیان زیر سئوال رفت و بزرگترین امپراتوری شان که تنها روم را رقیبِ خود میپنداشت، سرنگون شد، بل فرهنگ آریایی نیز در معرض نابودی قرار گرفت. تهاجم اعراب به خراسان، تنها جنبة نظامی نداشت، بل رنگ دینی نیز داشت و در این گیر و دار، هر چیزی که به رنگ سامی و تازی نمی بود، تکفیر میشد و تحریم میگردید.
تحریم نوروز به عنوان جشن باستانی آریاییها و تکفیر زبان فارسی، یک نمونة از این تقابل میباشد. احمد ابن تیمیه، پیشوای سلفی ها، حدیثی را از پیامبر اسلام نقل میکند به این مضمون که اگر کسی بتواند به زبان عربی سخن بگوید و به زبان فارسی حرف بزند منافق است. بازهم با نقل قولی از عمربن خطاب، خلیفۀ دوم مسلمانان، مدعی میشود که سخن زدن به زبان فارسی، آدم را بی مروت و نامرد و فرومایه می سازد. میگوید، باری سعدبن ابی وقاص شنید که مردمی به زبان فارسی سخن میزنند. خطاب به آنها گفت: «پس از آمدن اسلام بازهم دلبستۀ مجوسیت و آتش پرستی هستید؟ نیز از زبان مالک بن انس، یکی از پیشوایان فقهی اهل سنت می نویسد که روزی خطاب به حاضران در مسجد نبوی در مدینه با لحن خشن و تهدیدآمیزی گفت: «هرگاه ببینم کسی به زبان فارسی حرف میزند، از مسجد بیرونش خواهم انداخت».
میلان کوندرا، نویسندة معروف غربی، بدین عقیده است که مرگ یک فرهنگ، مرگ یک ملت را در پی میداشته باشد. او در کتاب «خنده و فراموشی» دربارة اهمیتِ فرهنگ میگوید: «ملت ها این گونه نابود میشوندکه نخست حافظه شان را از آنها می دزدند، کتاب های شان را تباه میکنند، و تاریخ شان را نیز. و بعد کسی دیگری میآید و کتابهای دیگری می نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها می دهد، و تاریخ دیگری را جعل میکند».
بنا براین، تاجیکان برای آنکه این حوزة تمدنی و ملت بزرگ خراسان را از مرگ نجات دهند، به حوزه های فرهنگی چسپیده و به شعر و ادب روی آوردند و کارهای فرهنگی را برگزیدند.
سیدحسین نصر، فیلسوف ایرانی، وقتی میگوید «ایرانی ها در دوره اسلامی پذیرفته بودند که پادشاهان شان ترکنژاد باشند (مانند سلاجقه و غزنویان) و برای آن ها مساله قومی و نژادی مطرح نبود بلکه مساله فرهنگی مطرح بود»، در حقیقت میخواهد به همین مأموریت، هوشیاری و زیرکی آنان اشاره کند.
بنابراین، من به صراحت گفته میتوانم که دغدغة تاجیکان از حضورشان در دربارها به نام های شاعر و ادیب، دغدغة نامیرندگی بود، نه تملق و چاپلوسی. ادبیات، شعر و داستان، نقش بسیار بزرگی در مبارزه علیه مرگ دارد و هیچ چیزی نمی تواند، به اندازة آن نامیرندگی به بار بیاورد. به قول ایوان کلیما، رسالت ادبیات، دقیقاً مبارزه با مرگ است؛ ادبیات باید از طریق مبارزه با فراموشی، با مرگ مبارزه کند. کلیما میگوید: «ما می نوشتیم تا واقعیتی را که به نظر می آمد در حال فرورفتن و غرق شدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است، در حافظه های مان زنده نگهداریم».
گزارشی هست از شعر سرودة پیندار، شاعر یونانی (حدود ۵۲۲ – ۴۳۸ ق.م). این شعر جشن ازدواج زئوس را توصیف میکند که در آن زئوس از جمع خدایان میپرسد که آیا سعادت خجستة ایشان هنوز چیزی کم دارد؟ آنها گاه خدایان از او میخواهند که موجوداتِ الهی تازة بیافریند که بدانند چگونه «با کلمات و موسیقی» جمیع کارهای سترگ او را زیبا کنند و بیارایند. موجودات خدا گونة تازه ای که پیندار در نظر داشت همان شاعران و نقالان بودند که آدمیان را در رسیدن به مقام نامیرندگی یاری میکردند، زیرا «داستان اعمال، بیش از خود اعمال میپاید».
شاعران و ادیبان زبان فارسی دقیقاً همین نقش را ایفاء کردند. آنها نه تنها به دربارها درس اخلاق و سیاست داده و روحیة تساهل و تسامح را ترویج کردند، بل از مرگ یک ملت جلوگیری نموده و ما را به مقام نامیرندگی رساندند.
شاهنامة فردوسی در دربار سلطان محمود غزنوی سروده شده بود. از دربار سلطان محمود غزنوی و سلسلة غزنویان حالا هیچ خبری نیست. امپراتوری غزنه نتوانست حاکمیت غزنویان را نجات دهد، اما شاهنامة فردوسی توانست حوزة فرهنگی زبان فارسی را از مرگ تحمیلی نجات دهد.
|
< بعد | قبل > |
---|