توافق با ایران، تغییردهنده احتمالی بازی برای افغانستان |
06 مرداد 1394,ساعت 03:19:21 | |
نویسنده: داوود مرادیان؛ برگردان: یحیا سرپلی توافق هستهای ایران، یک زلزله سیاسی و جیواستراتژیک در شرق میانه و فراتر از آن به شمول تسریع جنبش اصلاحات در داخل ایران و تقویت سازوکارهای دموکراتیک در جهان اسلام ایجاد کرد. ایران اکنون با رهایی از تهدید بیرونی و سرکوب داخلی میتواند به خود، منطقه و جهان وسیعتر اسلامی برای رفتن به سمت رفاه بیشتر و ثبات و آیندهای متکثر کمک کند. جغرافیای محاط به خشکه افغانستان با انزوای سیاسی آن در منطقه درهم آمیخته است. تنها مرز افغانستان با تاجیکستان در میان هفت همسایهاش تا حدی عاری از تنش سیاسی است. با آن هم مرزهای طولانی افغانستان با پاکستان لبریز نزاع فعال و خصومت سیاسی است؛ در حالی که روابط مطمین افغانستان با ترکمنستان، ازبکستان و چین با انفعال همراه است. فعالیت هند، شریک عمده منطقهای این کشور محاط به خشکه، در اثر یک منازعه ارضی و عدم تمایل دهلی برای حضور وسیعتر، محدود بوده است. روابط افغانستان با همسایه مهمش، ایران تحتالشعاع رقابت نیابتی منطقهای ایران با عربستان، بازدارندگی ایران از سوی کشورهای غربی، سیاست خارجی ایدیولوژیک ایران و برخی فارسیستیزیهای نخبگان افغانستان قرار داشته است. همگرایی منافع طی ۱۴ سال گذشته ایالات متحده و ایران تلاش کردهاند تا افغانستان را از رویارویی دوجانبهشان کنار بگذارند؛ چرا که هر دو کشور همگرایی منافعشان در افغانستان را درک کردهاند. در واقع جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در تسهیل موافقتنامه ۲۰۰۱ بن که نظم سیاسی جدید افغانستان را بهوجود آورد، کارساز بود. تهران همچنین مخفیانه به دستآورد دیپلوماتیک دیگر جان کری، وزیر امور خارجه امریکا یعنی تشکیل حکومت وحدت ملی در سال ۲۰۱۴ هم کمک کرد. تهران و واشنگتن با موافقتنامه هستهای باید بتوانند صلح سردشان را به همکاری فعال برای ثباتسازی و توسعه افغانستان تبدیل کنند. این امر میتواند یک همکاری سهجانبه سودمند برای هر سه کشور باشد. کابل میتواند ظرفیتها و سرمایههای مکمل ایالات متحده امریکا و ایران را مُدغم سازد. و امریکا سرانجام یک شریک منطقهای معتبر برای ماموریت افغانستان پیدا کند و در نتیجه از اتکا بر متحد مشکوکش یعنی پاکستان بکاهد. یک افغانستان امن برای ایران، جهت امنیت ولایتهای شرقیاش و دستیابی به منابع طبیعی سرشار افغانستان، حیاتی است. نزدیکی جیواستراتژیک به چین و آسیای میانه هم نقشی حیاتی در امنیت منطقه بازی میکند. راه سوم اثر طولانی مدت ایرانی که به حالت عادی بازگشته در جهتگیری سیاسی و توسعه دو کشور امیدوارکننده است. هم افغانستان و هم ایران از قدرتهای استعماری، اسلام سیاسی، روابط غیردوستانه در همسایگیشان و نزاع سیاسی بینالمللی رنج بردهاند. ایران و افغانستان در کنار پاکستان سه کشور جمهوری اسلامی هستند. در حالی که پاکستان به سرعت رو به «اسلامی شدن» دارد، ایران و افغانستان به سمت دموکرات شدن پیش میروند. برعکس بسیاری دیگر از جوامع اسلامی، جوامع افغان و ایرانی تنها دو کشور عمدتا مسلمان هستند که تحت حاکمیت معجونی از اسلامگراها و نبردهای نیابتی قدرتهای جهانی زیستهاند. نه وعده بهشت اسلامگراها در روی زمین و نه دعوی دموکراسی غرب میتواند که تخیل آنها را جذب کند. شواهد فزایندهای وجود دارند که به ظهور پسااسلامگرایی و سازوکار انتخاباتی سکولار در افغانستان و ایران اشاره میکند. تحکیم دموکراسی در افغانستان و ایران، انتخاب سومی به بقیه جهان اسلام عرضه میکند: نه آجنداهای سرکوبگرانه، فرقهای و عقبمانده اسلامگراها؛ نه حاکمیت مستبدانه رژیمهای سکولار خودکامه و نه هم سیاستهای قومی نفاقافکن. ریشههای فارسی توافقنامه هستهای ایران همچنین یک پیروزی برای رهبری اصلاحگرا و عملگرای ایران بود که جناحهای طرفدار درگیری را بیشتر منزوی کرد. این امر ممکن است که جهتگیری دوباره ایران را از هویت فرقهای و ایدیولوژیکش به سمت ماهیت تمدنی و فرهنگش به حرکت آورد: از یک ایران ضدغربی شیعه به یک ایران فارسی. ایران فارسی ممکن است که سبب ناخشنودی شود؛ ولی این ایران تهدیدی به شهروندانش یا منطقه نخواهد بود. این ایران با تجلیل از زیبایی، تکثر و زندگی و نه با ستایش از مرگ و فتح مشغول خواهد بود. ایران فارسی همچنین میتواند به افغانستان کمک کند تا هویت و میراث فارسی خود را احیا کند. سیاست تجزیه قدرتهای استعماری در قسمت کشورهای غیرغربی نه تنها مرزهای مصنوعی سیاسی ایجاد کرد بلکه میراث و هویت فرهنگی مشترک منطقه را هم تقسیم کرد. فلات ایران و زبان فارسی به بخشهای مختلف و جدا تقسیم شدند. زبان فارسی که برای قرنها زبان مشترک شبهقاره هند بود، قربانی ژنوساید فرهنگی امپراطوری بریتانیا شد در حالی که در آسیای میانه، جوزف استالین، رهبر شوروی، استفاده از زبان فارسی را جرم میدانست. سردرگمی فرهنگی ظهور دو واحد سیاسی مستقل یعنی ایران و افغانستان در اواسط قرن ۱۹ به تدریج به دو هویت فرهنگی جداگانه انجامید: یک ایران فارسی و یک افغانستان از لحاظ فرهنگی سردرگم. با وجود تلاشهای پراکنده برای از بین بردن فرهنگ و میراث فارسی از سوی یک گروه کوچک اما قدرتمند از اعضای طبقه حاکم بر کابل و انحصار تمدن فارسی از سوی ایران، افغانستان معاصر به حیث بخش جداییناپذیر و میراثدار تمدن فارسی و زادگاه بسیاری از شخصیتهای بزرگ پارس مثل زرتشت، ابوعلی سینا، مولانا، جامی، بهزاد، امام ابوحنیفه، و گوهرشاد باقی ماند. فارسی همیشه زبان مشترک افغانستان از جمله زبان پشتونها بوده است که بینهایت به توسعه فرهنگ و زبان فارسی سهم ایفا کردهاند؛ چنان که از سوی رحمان بابا، شاعر بزرگ پشتوزبان که هم یک شاعر فارسی و هم پشتو بود، نشان داده شده است. شهر غربی هرات افغانستان به حیث اورشلیم جهان فارسی میتواند لقب داده شود. احیای هویت فارسی افغانستان همچنین یک دلالت مثبت جیواستراتژیک خواهد داشت. در حال حاضر کابل با تهدیدهای امنیتی و ایدیولوژیکی انباشته شده که از سمت جنوب آن نشات میگیرد که برای انتقال به پاکستان وابسته است. تیمورشاه درانی، دومین حاکم امپراطوری درانی در اواخر قرن هجدهم، پایتخت را از قندهار به کابل، در وهله اول برای فرار از سیاستهای خاینانه روسای اقوام انتقال داد. متاسفانه اشرفغنی، رییسجمهور، و بریتانیا، آن جریان را با بردن کابل به مدار پاکستان و مهیا ساختن فضای سیاسی برای طالبان به ضرر نیروهای ملی و دموکراتیک درحال معکوس کردهاند. با آن هم جریانهای اجتماعی در حال ظهور، تهدیدهای امنیتی جدید و فرصتهای اقتصادی وافر، ایران، افغانستان و ملتهای همفکر را کمک میکند که وعده مولانا جلالالدین رومی را درک کنند که میگوید: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش.» |
< بعد | قبل > |
---|